مفهوم آزادی دراندیشه شیخ فضلالله نوری
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۷۵۳۷۱
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها - مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: در نگاه شیخ فضلالله تبعیت از آزادی غربی و تلاش جهت اعمال آن شایسته جامعه اسلامی و مسلمانانی که دین ایشان داعیهدار بهرهمندی از اکمل واتم قوانین است، نمیباشد: «... ما فرقه علیه اسلامیان که با افتخار و مباهات بحمدالله والمنه کتابیداریم آسمانی، ناسخ صحف انبیا، چون قرآن مجید و عقل اول و صفوت آدمیان که ماینطق عنالهوی ان هو الاوحی یوحی غاشیه، رسالتش بر دوش و حلقهی اطاعتش بر گوش، چگونه میتوانیم به مجلس آزادان درآییم و شورای ملی و مساوات بخواهیم، متابعت فرنگان خسیس و مشروطهطلبان پاریس و انگلیس نماییم، دین به دنیا بفروشیم و در تخریب کتاب خدا بکوشیم (فرمان تو کردنی است دانم اما چه کنم نمیتوانم) آخر نه خدایتان فرموده و من یتبغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هوفی الاخره منالخاسرین».
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در یک تقسیمبندی عمومی و پذیرفته شده، آزادی در دو قالب « آزادی از» و « آزادی در» و یا آزادی منفی و آزادی مثبت معرفی شده است. مراد از آزادی گونهی اول فراغت از هرگونه قیدوبند خارجی که عموماً از سوی دولتها بر انسانها اعمال میشود و مقصود از گونهی دوم آزادی بهرهمندی افراد از حقوقی است که به مقولاتی چون حق تعیین سرنوشت، بهرهمندی از آزادی بیان، قلم، اندیشه و... عطف عنایت دارد.
تأملی در اندیشه شیخ فضلالله نشان میدهد که ایشان از هر دوگونه آزادی استقبال نموده اما در قالب نگاه دغدغهدار دینی خود، آزادی را در چارچوب شرع و محدود و مقید به آن میخواسته است، بنابراین در اندیشهی ایشان «آزادی مطلق» جایگاهی ندارد و جالب آنکه افراط و سوءاستفاده از آزادی، بهویژه در باب قلم و بیان شرایطی را در زمانهی مورد بحث رقم زد که حتی آیندگان بر مشروطه نیز آن را نکوهش نمودهاند چنانکه صاحب کتاب «مشروطهی ایرانی» پس از بیان تلقی مشروطهخواهان از آزادی مینویسند: « براساس همین تعبیرات و تلقیات از آزادی بود که در عصر مشروطه، مطبوعات گاه تا آن اندازهی آزاد شدند که در انتقاد از دولت و شاه کار را به فحاشی و تهدید و ارعاب علنی هم کشاندند و از هیچ تهمت و افترائی دریغ نکردند، نمونهی بارز این نوع آزادی یا بیبند و باری را در صفحات روزنامهی روحالقدس به وضوح میتوان دید، مدیر آن یعنی «شیخ احمد روح القدس تربتی» معروف به «سلطان العلمای خراسانی» خود قربانی همان نوع آزادی شد و پس از به توپ بستن مجلس با عدهای دیگر از مشروطه خواهان به دستور محمدعلی شاه زجرکش و کشته شد. از او به عنوان شهید راه آزادی و یکی از قهرمانان ارزندهی انقلاب مشروطه بسیار یاد کردند و فراموش کردهاند که بنویسند او یکی از قهرمانان فحاشی و هتاکی بود که درک بسیار محدودی از آزادی داشت».[2]
شیخ، مطلق آزادی و گونهی بدون حدومرز آن را منافی با اسلام و قانون الهی میدانست و بر آن بود که دامنهی نامحدود چنین گونهای از آزادی دامان شرع و دامان ملت را فراخواهد گرفت: «ای برادر تحریز مگر نمیدانی که آزادی قلم و زبان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است؟ مگر نمیدانی فایده، آن آن است که بتوانند فرق ملاحده و زنادقه نشر کلمات کفریه خود را در منابر و لوایح بدهند و سب مؤمنین و تهمت به آنها بزنند و القاء شبهات و قلوب صافیه عوام بیچاره بنمایند. ای عزیز! اگر اساس این اساس مشئوم مودی به ضلالت اعطای حریت مطلقه نبود، پس چرا جلوگیری از لوایح کفره نمیشد کدام جریده نوشته شد که مشتمل بر طعن اسلام و اسلامیان نبود؟ کدام اداره بود که جریدهاش خالی از کفر نبود؟...».[3]
اعتقادات شیخ مبنی بر تعارض دین با حریت مطلقه را عملکرد افراطی مشروطهخواهان هم در عمل و هم در گفتار تأیید نمود و حاصل آن ارائهی این جمعبندی از ناحیه شیخ در باب ممنوعیت آزادی است: «آزادی از جهات مختلف مغایر با اسلام است، طعن بر اسلام و اسلامیان در جراید، گفتن کلمات کفریه در منابر و مجامع و جراید، انکار ضروریات اسلام، مثل گفتن اینکه مردم حق خود را بگیرند در قیامت کسی پول سکه نمیزند، آخوندها از خودشان درآورند که قسم بخور برو پیکارت، نوشتن اینکه اصول دین دوتاست توحید یعنی اتحاد و اتفاق و عدل یعنی مساوات، گفتن اینکه قانون مثل قرآن مجید محترم، شیوع منکرات در معابر...».[4]
شیخ در جایی دیگر به تفسیر و تحلیل قانون اساسی و اصول معطوف به آزادی در آن مینشیند و با نگاهی فقهی مراتب مغایرت آن با اسلام را چنین تشریح میدارد: «مادهی دیگری که در این ضلالتنامه آمده است آزادی قلم و آزادی مطبوعات است بعد از تغییرات و تبدیلات عین عبارت این است: عامهی مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع (است) به موجب این ماده بسیاری از محرمات ضروری الحرمه تحلیل شد، زیرا که مستثنی فقط دو امر شد و حال آنکه یکی از محرمات ضروریه افتراست و یکی از محرمات مسلمهی غیبت از مسلم است و همچنین حذف (دشنام – هجو) مسلم و ایذاء و سب و فحش و توهین و تخویف و تهدید و نحو آن من الممنوعات الشرعیه و المحرمات الهیه. آزادی این امور آیا غیر از تحلیل ماحرمه الله است؟ و من حلل، حراماً، حال او معلوم و حکم آن مبین است العجب که در غیر مورد مستثنی، منع از ممیزی شد و حال آنکه نهی از منکر از اصول عملیات است و این نویسنده و رای دهنده نهی از منکر کرده است و اعجب من ذلک که در ذیل این ماده حکم مجازات برای مخالفت مقرر شد و حواله به قانون مطبوعات شد و این هم غلط و بدعت است، زیرا مجازات مالی در شرعیات در ارتکاب منهیئت نداریم و در آنجا (قانون مطبوعات) برای این کار مجازات مالی معین نمود».[5]
این بحث را با قرائتی که ملکزاده از مخالفت شیخ با آزادی مطلقه نموده است خاتمه میدهیم. او با اشاره به فرازی از کلام شیخ که میگوید: اما چیزی نگذرد که حریت مطلقه رواج، منکرات مجاز، مسکرات مباح، زنان مکشوف، شریعت منسوخ و قرآن مهجور گردد، مینویسد: «شیخ بر این باور بود که پذیرش مشروطهی غیرمشروعه، عوامل رواج فحشا و آزادی شرب خمر و مفاسد دیگر را به ارمغان آورده و مردم را افسارگسیخته خواهد کرد و بیاعتنایی مسئولین به اصول و مبانی شریعت را در پی خواهد داشت».[6]
پیامدهای آزادی مطلقه
چنان که پیشتر گذشت در حالیکه هر دوطرف مشروطهخواه و مشروعهطلب، خود را بهرهمند از منطقی قوی، برهانهایی قاطع و دلایلی مستحکم میدانستند اما هیچگاه میان این دو طیف (بهویژه علمای دوطرف که قدر مشترکهای فراوانی برای اتفاق نظر و وحدت عقیده داشتند) پدیدهی گفتگو، مبادلهی فکر، مناظره و مباحثه پدیدار نشد و آنچه در این میان بیش از هر چیز رخ نمود، توسل به هتاکی، فحاشی، پردهدری، بهتان و اتهام از سوی طیف اکثریت مشروطهطلب علیه اقلیت مشروعهخواه بود. البته این امر در سایهی آزادی وعده داده شده در مشروطه تا بدانجا پیش رفت که مسلمات اعتقادات مذهبی را به چالش کشید و از حریت مطلقهای که شیخ نسبت به آن هشدار میداد در عمل پردهبرداری و رونمایی نمود. این پردهدری کار را بدانجا رسانید که به تعبیری «توهینهای گستردهی آنان (روزنامههایی چون روحالقدس، صوراسرافیل و... ) به مشروعهخواهان... هرگونه امید به همراهی ایشان با مشروطیت را مسدود میکرد».[7]
نصرالله تفرشی از شاهدان مشروطه و حوادث آن در تبیین جو مسموم ناشی از آزادی افراطی مینویسد: «این بود مضمون یکی از روزنامهجاتی که حضرات مهاجرین از عبدالعظیم(ع) چاپ و منتشر کردهاند خوب میخواهم این را بدانیم جناب شیخ نوری در اینجا چه رده گفته و نوشته است، چه توهین از کسی کرده است. آیا این مطالبیکه نوشتهاند دروغ است؟ مسئلهی مشروطه و مشروعه را کسی در طهران ممکن است نشنیده باشد آیا قوانین سابقه را با اوضاع و احوال مقتضیات امروز تغییر ندادهاند؟ آیا توهین به ائمه و پیشوایان ما نکردهاند؟ آیا شمشیر حضرت ابوالفضل(ع) و تربت مقدس سیدالشهدا علیه الصلوة و السلام را سخریه و استهزاء ننمودهاند؟ آیا اباحهی منکرات و اشاعه فواهش نکردهاند؟ آیا فرمایشات حضرت خاتم الانبیاء(ص) را تکذیب نکردهاند و نسبت شیر شتر و سوسمار ندادند.
حضرت حجت(عج) را امام موهوم نخواندهاند، منکر معجزات و پل صراط نشدند؟ مخارج حج و زیارت عتبات عالیات برای صرف مدارس نخواستند؟ سخن از مساوی بودن مسلمان و یهودی و گبر نراندند؟ از آزادی مطلقه حرف نزدند؟... میخواهم بدانم درواقع در روزنامهی مذکور چیزی که به خلاف شرع و توهین کس باشد نوشتهاند یا اینکه مطالبشان باعث خشنودی خدا و رسول است».[8]
محتویات سراسر فحاشی جراید که اینک به موهبت مشروطه خود را آزاد یافته بودند و اغلب به ابزاری در دست روشنفکران سکولار جهت نابودی مخالفان مشروطه اعم از بقایای استبداد سیاسی و آنچه از آن با عنوان استبداد دینی یاد میشد درآمده و بیش و پیش از هر چیز متوجه مسلمات اعتقادی مردم در زیر سایهی حمله به مشروعهخواهان بود. «گاهی در جراید سراپا جرم خود کلمات الوهیت، آیات مقدسهی پیغمبر خاتم را که انبیاء با آن قدر جلالت مقدمهالجیش معسکر رسالتش بودند نستجیر بالله ناشی از بخار شیر شتر و گوشت سوسمار نگاشتند و گاهی ولی عصر و امام زمان ارواحنافداه را در عداد مسائل موهومه گذاشتند، گاهی آیهی مبارکه حجاب را به وضع مخصوص که مهیج و مشهی باشد تفسیر نمودند و گاهی مردم ضعیفالعقیده و عوام کالانعام را به محاسن و فواید خمار خانمها و افتتاح بیوتات فواحش ترغیب و تقریب نمایند... ».[9]
در جایی دیگر شیخ تعرضات جراید به اسلام را این چنین تبیین مینماید: «این همه انبیا که از جانب خداوند مبعوث شدند نتیجهی بحث آنها ترغیب بنیآدم به عوالم آخرت و تزهید از این دنیای فانی [است] برعکس آنچه این دو سال ناطقین ما به ذهن عامهی مردم میدادند که باید پی دنیا رفت و تحصیل ثروت کرد و حظوظ برد، شخصی از این شیاطین وقتی در خلوت به عنوان دلسوزی به اهل مملکت میگفت که اصلاح فقر این مملکت دو چیز است: اول کم کردن خرج و ثانی زیاد کردن دخل و از برای اول بهتر چیزی که کلیهی خرج را تضعیف میکند رفع حجاب است از زنها که آن وقت عوض بیرون و اندرون یک دست خانه کافی است او را یک دستگاه خدمتگزار بس است. با یک دستگاه عراده کار به راه میافتد یک میهمانی از دوستان زنانه و مردانه مجتمعاً بس است و هکذا، غیرتمند تأمل نما که چه خیالات دربارهی تو داشتند و شواهد این امر از ارباب جراید و صاحبان نطق بسیار است... ».[10]
در چنین جوی شیخ چگونه میتواند نسبت به آیندهی نامعلوم شکلگیری این تأسیس جدید بیتفاوت باشد. «اگر مقصود حفظ شرع بود نمیگفتند که مشروطه محبوب ماست نخواهیم راضی شد که کلمهی مشروعه نزد او نوشته شود... چرا این همه در جرایدشان تکریمات از فرقهی زرتشتی و سلاطین کیان میکردند و آنها را که اخبث الطوایفیاند طایفهی نجیبه میخواندند؟ و چرا این همه جراید پر از کفر را که سبب تضعیف عقاید مسلمین بود منع نمیکردند و اگر گرفتن و منع آنها ممکن نبود پس چگونه گرفتن و مجازات کردن آن ملای پیر ریش سفید و امثال آنها ممکن بود... ».[11]
اما پاسخ مشروطهطلبان بهنظر فاقد استدلال روشن بود و تنها و تنها توجیه آنچه رخ مینمود، بود. در رسالهی موسوم به «مقیم و مسافر» که به شکلی مباحثات مشروطهطلبان و مشروعهخواهان را از زبان دو فرد خیالی مقیم (مخالف مشروطه) و مسافر (مشروطهخواه) انعکاس داده است، پاسخ این سؤال شیخ و سؤالات عدیدهای که اذهان عامهی مردم را درخصوص عملکرد مشروطهطلبان به خود معطوف داشته بود، چنین داده شده است: « مقیم (مخالف مشروطه): اگر مشروطه اساس اسلام است چرا در این دو ساله که این اساس برپا بود اینقدر حرکات ناشایسته از قبیل قتل و نهب اموال و هتک احترام محترمین و بدگویی شاه و علما و تجار و غیرهم واقع میشد که موجب هرج و مرج و پریشانی مملکت شده بود و نطاقین، روزنامهنویسان ابقا بر احدی نمینمودند...
مسافر (مشروطهخواه): عقیدهی بنده این است که تمام این حرکات از مخالفین دولتیان بود... اگر هم خلاف قانونی از مشروطهخواهان صادر شد یا در پارهای موارد بیقانونی نمودند، عمل آنها دلالت بر نقص قانون عدل و اساس مشروطه که مساوق با اسلام است نمیکند... قتل سیدالشهدا، اسیری خانوادهی عصمت و طهارت، دلالت بر نقص اسلام ندارد اینها که میگویی این حرکات را نطاقین و روزنامهنویسان و غیر هم مینمودند و عیب مشروطه قرار میدهی و به این واسطه باید دست از آن برداشت؛ همین اشخاص مسلمان هم هستند، پس به قول شما دست از اسلام باید کشید که مسلمانان مرتکب این حرکات خلاف میشوند و این نقص اسلام است؟».[12]
صرفنظر از توسل به توجیهاتی این چنین و تلاشهای معطوف به تطهیر سیاهکاریهای حاصل از آزادی مطلقهی قلم، بیان و مطبوعات در روزگار مشروطه، بهنظر میرسد این تنها شیخ و مشروعهخواهان نبودهاند که از فضای موجود ابراز نارضایتی میکردند بلکه اهل انصاف نیز از این سیاهی ابراز انزجار نمودهاند: «زیادهروی و هرزگی و هتاکی جمعی اوباش و اراذل که به نام مشروطه دست تعدی و تجاوز به مال و جان و حیثیت و شرف مردم دراز کرده بودند، اکثریت و عامهی مردم را از مشروطه و مجلس متنفر ساخته بود تا جایی که احتمال داشت همان بیست تا سی هزار تن مردمی که در طهران برای تحصیل مشروطه قیام کردند و در سفارت انگلیس تحصن اختیار نمودند، به زودی برای تعطیل و برچیدن بساط انجمنها و جراید هرزه و هتاک قیام نمایند... عقیدهی من این است که محمدعلی شاه در آن حرکتی که کرد فیالواقع خدمتی به مشروطیت و بقاء آن نمود ـ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ـ زیرا همان طور که قبلاً ذکر شد کار مجلس و فساد و سیاهکاریهای جمع سرشناس وکلا، تندرویهای بیمورد و بیموقع جمعی دیگر از ایشان و اعمال بیرویهی و ناسالم انجمنها و مندرجات جراید به جایی رسیده بود که اگر محمدعلی شاه مرتکب آن خطای توأم با حزیت نشده بود دیری نمیگذشت که طبقات مختلف مردم و بازاریان و کسبه و پیشروان برضد مجلس قیام میکردند و آن بساط را برمیچیدند و اگر چنین اتفاق میافتاد بیگمان تا یک قرن دیگر هم هیچکس و هیچ قدرتی جرأت نمیکرد نام رژیم مشروطه را در ایران بر زبان بیاورد».[13]
البته احساس این رئیس مجلس شورای ملی دیری نپایید که به واقعیت پیوست و سرنوشت افراطگراییهای ناشی از سوءاستفاده از حریت مطلقهی جنبش مشروطهخواهی، ملت را در مسیر انحرافی تا سقوط در دامان دیکتاتوری رضاخان همراهی و مشایعت کرد و شد آنچه شیخ مشروعهخواهان و اهل انصاف و بصیرت پیشگویی کرده از آن بیمناک بودند.
پایان پیام/ت
*منبع: کتاب اندیشه سیاسی شیخ فضلالله نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
*پینوشت:
1. محمد ترکمان، پیشین، ج1، صص 320ـ321؛ (منطبعه در زاویهی مقدسهی حضرت عبدالعظیم 4 رجب 1325)
2. ماشاءالله آجودانی، پیشین، ص 389
3. غلامحسین زرگرینژاد، تذکرة الغافل، ص 179
4. ر.ک: همان، صص 12ـ14
5. همان، حرمت مشروطه، ص 162
6. مهدی ملکزاده، پیشین، ج 3، ص 90
7. همان، ص 31
8. محمد ترکمان، ج 2، (به نقل از نصرالله تفرشی)، پیشین، صص 271ـ272
9. همان، ج1، صص 299ـ303، منطبعه در زاویهی مقدسهی حضرت عبدالعظیم، 26 جمادی الثانیه 1325
10. غلامحسین زرگرینژاد، حرمت مشروطه، پیشین، ص 165
11. تذکرة الغافل، ص 181
12. مکالمات مقیم و مسافر، صص 443ـ444
13. خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش محمدمهدی موسوی، تهران، صص 677ـ678
منبع: فارس
کلیدواژه: شیخ فضل الله نوری مفهوم آزادی مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشروعه خواهان مشروطه خواهان مشروطه طلبان شیخ فضل الله مشروطه خواه مشروعه خواه آزادی مطلقه عامه ی ی مردم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۷۵۳۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شباهتهای جنگ غزه و ائتلاف کفار و مشرکین مکه و یهود مدینه در جنگ احزاب
به گزارش حوزه جامعه خبرگزاری تقریب،مولوی عبدالروف توانا از علمای اهل سنت افغانستان در یادداشتی نوشت: پس از آنکه ماجراى جنگ احزاب پیش آمد، سوره احزاب نازل شد و حداقل تعداد 17 آیه آن، از این جنگ و حوادث آموزنده و مسائل تربیتى و پیامد هاى آن سخن گفت.
لذا شرح اوضاع این جنگ و بیان دقایق بسیار و ریزه کارى هاى فراوان در آن و تشریح وضع گروه هاى مختلف مسلمین با دقت و ظرافت در این میدان اجتناب ناپذیر است.
غزوه احزاب در یک نگاه
جنگ «احزاب» چنان که از نامش پیدا است مبارزه همه جانبه اى از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروه هاى مختلفى بود که با پیشرفت این آیین منافع نامشروعشان به خطر می افتاد.
نخستین جرقه جنگ از ناحیه گروهى از یهود «بنى نضیر» روشن شد که به مکه آمدند و طایفه «قریش» را به جنگ با پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم تشویق کردند و به آن ها قول دادند تا آخرین نفس در کنارشان می ایستند، سپس به سراغ قبیله «غطفان» رفتند، و آن ها را نیز آماده کارزار کردند.
این قبائل از هم پیمانان خود مانند قبیله «بنى اسد» و «بنى سلیم»، نیز دعوت کردند، و چون همگى خطر را احساس کرده بودند، دست به دست هم دادند تا کار اسلام را براى همیشه یکسره کنند، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را به قتل برسانند، جامعه نوپای اسلامی را در هم بکوبند، مدینه را غارت کنند، و چراغ اسلام را خاموش سازند.
مسلمانان که خود را در برابر این گروه عظیم دیدند به فرمان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به شور نشستند و قبل از هر چیز با پیشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدینه را خندقى کندند تا دشمن به آسانى نتواند از آن عبور کند و شهر را مورد تاخت و تاز قرار دهد (و به همین جهت یکى از نام هاى این جنگ، جنگ خندق است).
لحظات بسیار سخت و خطرناکى بر مسلمانان گذشت، جان ها به لب رسیده بود، منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمى لشگریان اسلام در مقابل آن ها (تعداد لشکر کفر را ده هزار، و لشکر اسلام را سه هزار نفر نوشته اند) و آمادگى آن ها از نظر تجهیزات جنگى و فراهم کردن وسائل لازم، آینده سخت و دردناکى را در برابر چشم مسلمانان مجسم می ساخت.
ولى خدا می خواست در اینجا آخرین ضربه بر پیکر کفر فرود آید، صف منافقین را نیز از صفوف مسلمین مشخص سازد، توطئه گران را افشا کند، و مسلمانان راستین را سخت در بوته آزمایش قرار دهد.
سرانجام این غزوه به پیروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزیدن گرفت، خیمه و زندگى کفار را در هم ریخت، رعب و وحشت شدیدى در قلب آن ها افکند، و نیروهاى غیبى فرشتگان به یارى مسلمانان فرستاد.
قدرت نمائی هاى شگرفى همچون قدرت على (ع) در برابر عمرو بن عبدود بر آن افزوده شد، و مشرکان بى آنکه بتوانند کارى انجام دهند پا به فرار گذاردند. این دورنمایى بود از جنگ احزاب که در سال پنجم هجرى واقع شد.
نمونۀ کامل جهاد دفاعی
تمام قوانین آسمانى و بشرى به شخص یا جمعیتى که مورد هجوم واقع شده حق مى دهد براى دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند این نوع جهاد را، جهاد دفاعى مى نامند.
جنگ احزاب جنبه دفاعى داشته است؛زیرا آغازگر جنگ، مشرکان بودند. آنها از نقاط مختلف سرزمین حجاز، به فرماندهى مشرکان مکه به سمت مدینه حرکت کرده و آن شهر را محاصره نمودند. مسلمانان ناچار بودند از جان و مال و ناموس و عقاید خویش دفاع کنند. آیا هیچ عاقلى به خود اجازه می دهد که در مقابل دشمنان تا دندان مسلّح - که قصد داشتند پیامبراسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم و مسلمانان را به قتل برسانند و زنان و بچّه هاى آنان را اسیر کنند و مدینه را ویران نمایند - ساکت بنشیند؟ آیا مقابله با آنها خشونت محسوب می شود.
مشورت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با مردم
در مسائل مهم اجتماعى مربوط به یک کشور سزاوار است که با همه مردم در سراسر آن کشور مشورت شود،حتّى از تاریخ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز به خوبى استفاده می شود که آن حضرت با اینکه عقل کلّ بود، باز به نظر اکثریت مسلمانان در موارد «مشورت» احترام می گذاشت.
از جمله در جنگ خندق که در مورد ماندن در مدینه یا بیرون رفتن و جنگیدن در خارج مدینه با مسلمانان «مشورت» فرمود؛ در اینجا میان یاران پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم اختلاف شد ...
گروهى طرفدار این شدند که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خارج از مدینه برود، ولى سلمان گفت ما هنگامى که از سواران دشمن بیمناک بودیم، در اطراف شهر خندق می کندیم، آیا اجازه می فرمایى اى رسول خدا که در اطراف مدینه خندق بکنیم؟ نظریه سلمان مورد قبول اکثر مسلمین واقع شد (و کندن خندق را ترجیح دادند و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آن را پذیرفت)
مدیریت در بحران
کسانى که داستان جنگ احزاب را در قرآن مجید و روایات و تواریخ مطالعه کنند به خوبى می دانند که در این میدان یک نابرابرى شدید در میان مسلمین و دشمنان آنها وجود داشت و چنان مدینه را محاصره کرده بودند که بر حسب ظاهر سقوط مدینه حتمى بود و کار به قدرى بر مسلمانان مشکل شد که به تعبیر قرآن «اذْ زاغَتِ الْابْصارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ ... وَ زُلْزِلوا زِلْزالًا شَدیداً؛ و زمانى که چشمها از شدت وحشت خیره شده و دلها به گلوگاه رسیده بود ... و مومنان تکان سختى خوردند».
اما این ناخداى بزرگ به هنگامى که سفینه اش گرفتار سخت ترین طوفان ها، می شود کم ترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمی دهد، او هم ناخدا است هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است، و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.
همراه دیگر مؤمنان، کلنگ به دست می گیرد، خندق می کند، با بیل جمع آورى کرده و با ظرف از خندق بیرون می برد، براى حفظ روحیه و خونسردى یارانش با آنها مزاح می کند، و براى گرم کردن دل و جان آنها را به خواندن اشعار حماسى تشویق می نماید، مرتباً آنان را به یاد خدا می اندازد و به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید می دهد.
از توطئه منافقان بر حذر می دارد و هوشیارى لازم را به آنها می دهد. از آرایش جنگى صحیح و انتخاب بهترین روشهاى نظامى لحظهاى غافل نمی ماند، و در عین حال از راههاى مختلف براى ایجاد شکاف در میان صفوف دشمن از پاى نمی نشیند.
به راستی اگر به داستان جنگ احزاب و مسأله حفر آن خندق عظیم به گرد مدینه که نه عابر پیاده به آسانى می توانست از آن بگذرد، و نه سواران می توانستند از روى آن بپرند، آن هم در مدّتى کوتاه و با وسائل بسیار بسیار ابتدائى، بیندیشیم، و مدیریت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم را در این زمینه و کیفیت تقسیم این کار را میان یارانش بنگریم، به دقّت و ظرافت در برنامه ریزى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پى می بریم و جالب این که تا کار خندق پایان یافت، دشمن هم از راه رسید!
جنگ احزاب در بوتۀ آزمون
جنگ احزاب، محک آزمون عجیبى بود، براى همه مسلمانان و آنها که دعوى اسلام داشتند، و همچنین کسانى که گاه ادعاى بى طرفى می کردند و در باطن با دشمنان اسلام سر و سر داشتند و همکارى می کردند.
موضع گروههاى سه گانه (مؤمنان راستین، مؤمنان ضعیف و منافقان) در عملکردهاى آنها کاملا مشخص شد، و ارزشهاى اسلامى کاملا آشکار گشت. هر یک از این گروههاى سه گانه در کوره داغ جنگ احزاب، سره و ناسره بودن خود را نشان دادند.
طوفان حادثه بقدرى تند بود که هیچکس نمی توانست آنچه را در دل دارد پنهان کند، و مطالبى که شاید سالیان دراز در شرائط عادى براى کشف آن وقت لازم بود در مدتى کمتر از یک ماه به ظهور و بروز پیوست!
در آن روز اخبار و بشارتهای پیامبر جز در نظر مؤمنان آگاه، فریب و دروغى بیش نبود؛ امّا دیده ملکوتى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در لابه لاى جرقّه هاى آتشین که از برخورد کلنگ هایى که براى حفر خندق بر زمین کوبیده می شد، جستن می کرده، می توانست گشوده شدن درهاى قصرهاى پادشاهان ایران و روم و یمن را ببیند، و به امّت جان بر کفش بشارت دهد، و از اسرار آینده پرده بردارد.
گروهى در فکر خانه و زندگى خویشتن و در فکر فرار بودند، جمعى سعى داشتند دیگران را از جهاد باز دارند و گروهى تلاش می کردند رشته اتحاد خود را با منافقین محکم کنند.
پیداست مردمى که این چنین ضعیف و بى پایه اند، نه آماده پیکار با دشمنند و نه پذیراى شهادت در راه خدا، به سرعت تسلیم می شوند و تغییر مسیر می دهند.
به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث آنها را به این طرف و آن طرف می افکند، و هر روز فکر شوم و تازهاى در مغز ناتوان خود می پروراندند، مومنان ، از آنجا که به آنها گفته شده بود که شما در بوته هاى آزمایش سختى آزموده خواهید شد، با مشاهده احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم شدند و بر ایمانشان افزود. لذا همچون کوه، ثابت و استوار ایستادند، و اثبات کردند، "عهدى که با او بستند هرگز گسستنى نیست": «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ؛ در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بسته اند ایستاده اند، بعضى از آنها به عهد خود وفا کرده، جان را به جان آفرین تسلیم نمودند و در میدان جهاد شربت شهادت نوشیدند، و بعضى نیز
در انتظارند».
خلاصه، هرکس اسرار باطنى خویش را در این رستاخیز عجیب و «یوم البروز» آشکار ساخت.
تمامی ایمان در برابر تمامی کفر
جنگ احزاب چنان که از نامش پیدا است نبردى بود که در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى کوبیدن «اسلام جوان» متحد شده بودند.
جنگ احزاب آخرین تلاش، آخرین تیر ترکش کفر، و آخرین قدرت نمایى شرک بود، به همین دلیل هنگامى که بزرگ ترین قهرمان دشمن یعنى «عمرو بن عبدود» در برابر افسر رشید جهان اسلام «امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام» قرار گرفت، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «بَرَزَ الْایمانُ کلُّهُ الَى الشِّرْک کلِّهِ؛ تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت».
چرا که پیروزى یکى از این دو نفر بر دیگرى پیروزى کفر بر ایمان یا ایمان بر کفر بود، و به تعبیر دیگر کارزارى بود سرنوشت ساز که آینده اسلام و شرک را مشخص می کرد. به همین دلیل بعد از ناکامى دشمنان در این پیکار عظیم، دیگر کمر راست نکردند و ابتکار عمل بعد از این، همیشه در دست مسلمانان بود.
سخن آخر: (دستاوردهای جنگ احزاب)
سر انجام این غزوه بى آنکه احتیاج به درگیرى وسیع و گسترده اى باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضایعات زیادى شوند: با پیروزى مسلمانان تمام شد.
ناکام ماندن آخرین تلاش دشمن و در هم شکسته شدن برترین قدرت نهایى آن ها، رو شدن دست منافقین و افشا شدن کامل این دشمنان خطرناک داخلى، جبران خاطره دردناک شکست احد، ورزیدگى مسلمانان، و افزایش هیبت آنان در قلوب دشمنان، بالا رفتن سطح روحیه و معنویت مسلمین به خاطر معجزات بزرگى که در آن میدان مشاهده کردند، تثبیت موقعیت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در داخل و خارج مدینه و فراهم شدن زمینه براى تصفیه مدینه از شرّ یهود بنى قریظه از جمله پیامدهاى پربار این جنگ بود.
اوضاع خاورمیانه، در یک شباهت بسیار ساده، همان ائتلاف کفار ومشرکین مکه و یهود مدینه را میماند که مشهور به جنگ احزاب است !
استکبار سلطه طلب وسران منافق وبی غیرت عرب وارتش نامدار رژیم جعلی اسرائیل، درست در مقابل جبهه حق طلب مقاومت قرار گرفته وتدارک چنین صحنه ای را دارند.
اما در جانب جبهه حق ودفاع از مشروعیت بخشی به حقوق انسانی، مجاهدان علی دیگر ضرورت است تا عَمرِ بنِ عَبدَوَد های دوران را نشانه گرفته و شمشیر بر تن اختاپوس صد پای اسرائیل حواله کرده وسر این اژدهای قهار را ببرد.
روزهای این پهلوانی و کسب لقب اسداللهی فرا رسیده است!
یقین دارم خداوند متعال بار دیگر چنین فتح وظفر را شامل حال مجاهدان جبهه مقاومت می سازد و برنده این نبرد نابرابر آن شاء الله حماس حماسه ساز و سایر گروه های فلسطینی یمنی و لبنانی خواهند بود و جشن پیروزی را در غزه مظلوم اما مقتدر خواهند گرفت .الیس الصبح بفریب
مولوی عبدالروف توانا
انتهای پیام/